پریسا پریسا ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

نازدونه ، دردونه .....

خاطراتی روزمره

از تو توقع ندارم که بگویی ....مامان ببخشید پریسا موقع خواب دائم پتو را از رویش باز می کند و من و بابا مرتب باید پتو را رویش بیندازیم. نیمه های شب سردام شده بود، پتو را روی خودام کشیدام و همچنین پتو را روی پریسا کشیدام .......... اما پریسا مثل همیشه با دست و پا آنرا از رویش کنار زد ، ............ من چون فکر می کردام سرداش باشد ...در دل ام ناراحت شدام و آنرا از رویش کنار زدام ......اما مثل اینکه دخترام در خواب هم پی برده بود که من ناراحت شدام و گفت : مامان ببخشید دیشب موقع شام : بابایی برای پریسا لقمه درست می کرد : (از آنجایی که دخترمان بسیار بدغذا است و ما مجبوریم با بازی به او غذا بخورانیم) من می گفتم : غذار را بده من...
29 شهريور 1391

سفر به شاهرود

 بعد از برگشتن از آذربایجان ، تصمیم گرفتیم تعطیلات بعدی را به شهر بابایی سفر کنیم و پیش مامان بزرگ برویم . از شیرین کاری های پریسا خانم در این سفر این بود که به من که مامانش هستم می گفت دخترام و به بابایش هم می گفت پسر ام .و وقتی من می گفتم سرام درد می کند پریسا جون مثل مامانی مهربون مرا بوس می کرد و می گفت چی شده دوخترام . منم چون این کارش را دوست داشت ام خودام را لوس می کردام. و در واقع با هم بازی مادر و دختر را اجرا می کردیم. البته به صورت برعکس   و خلاصه هرکس که این حرف را از زبان پریسا کوچولو می شنید ، می خندید البته موقع برگشتن پریسا جون سرماخورد و صدایش گرفت و تب کرد .و خلاصه اینکه چندروزی بعد از برگشتن ب...
19 شهريور 1391

سفر به شهرستان زیبای اسبفروشان

شهریور سال 1391 بعد از عید فطر برای دیدن مادربزرگ مهربان به سمت اسبفروشان (از شهرستان های آذربایجان )به راه افتادایم. آب و هوای اسبفروشان در این فصل مخصوصا در شهریورماه  بسیار خنک است . بطوری که در این یک هفته ای که آنجا بودایم عصر ها و شبها که بیرون می رفتیم از کاپشن استفاده می کردایم. هوای کوهستانی و دلچسبی دارد. عده ای از خانواده مادری پریسا خانم  در آن شهرستان زیبا زندگی می کنند. فاصله این شهرستان تا تهران حدود 8 ساعت می باشد. بقیه در ادامه مطلب   ما از سمت جاده شمال رفتیم . و  بالاخره به خانه مادر بزرگ رسیدایم . فامیل ها به دیدن ما آمداند و بعد هم ما به خانه آنها رفتیم . پریسا خانم...
4 شهريور 1391
1